به گزارش «راهبرد معاصر»؛ پیشنهاد عجیب و غریب دونالد ترامپ، رئیس جمهور آمریکا مبنی بر تخلیه کامل غزه و کوچاندن فلسطینیان به کشورهای منطقه موجب شگفتی ناظران سیاسی در منطقه غرب آسیا و جهان شد. عجیب تر اینکه ترامپ خواستار تملک نوار غزه توسط آمریکا و بازسازی آن به خرج کشورهای عربی حوزه خلیج فارس گردید تا هرگز 2 میلیون ساکن فلسطینی غزه به آن بازنگردند و سواحل غزه به تفرجگاه گردشگران خارجی بدل شود.
اینکه ترامپ با چه تدبیر و تحلیلی این پیشنهاد را مطرح کرد و آیا این طرح مضحک به ذهن خود او رسیده است یا طراحی برخی از مشاوران وی بوده است، بر ما معلوم نیست؛ اما کلا در مکتب «ترامپیسم» که در دوره نخست ریاست جمهوری ترامپ با زوایایی از آن آشنا شده بودیم، تقلیل گرایی در امر سیاسی و ابداع راهکارهای سطحی و بعضاً ناشدنی، مسأله جدیدی نیست.
در تمام نزدیک به نیم قرن گذشته، محور مقاومت بار سنگین مهار رژیم صهیونیستی را بر دوش کشیده؛ محوری که متشکل از گروههای شبه نظامی، حماس و مقاومت اسلامی است
حتی برای بنیامین نتانیاهو و تندروهای رژیم صهیونیستی هم چنین راهکاری میتواند دور از ذهن باشد، که اگر اینقدر ساده بود، درگیری 70 ساله بین آنها و مردم فلسطین و یا همین نمونه اخیر که با شهادت 50 هزار نفر و تخریب کامل مناطق مسکونی همراه شد، اساسا موضوعیتی نداشت.
اما بحث در اینجا بر سر این راهکار ترامپ و جنبههای مختلف آن نیست. بحث این است که کشورهای عربی که سالها بود پس از رکود و انفعال دوران پسا ناصریسم، در خواب غفلت بودند، اینک دوباره در حال تجربه تکانهای شدید هستند.
در تمام نزدیک به نیم قرن گذشته، محور مقاومت بار سنگین مهار رژیم صهیونیستی را بر دوش کشیده است؛ محوری که متشکل از گروههای شبه نظامی، حماس و مقاومت اسلامی است و پس از انقلاب اسلامی، حمایت ایران را با خود داشت.
با تمام فراز و نشیب ها، محور مقاومت به طور چشمگیری موفق عمل کرده است و به زعم مقامات صهیونیست از جمله نفتالی بنت، مقاومت حلقهای از آتش را دور تا دور رژیم صهیونیستی کشیده تا از گسترش آن جلوگیری کند. نتانیاهو نیز بارها به این مسأله اشاره کرده که رژیم صهیونیستی در 6 جبهه در حال جنگیدن با مقاومت است.
اما در تمام این سالها، هیچ یک از کشورهای حوزه خلیج فارس و همینطور مصر، زحمت مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی را به خود ندادند و در مواقعی حتی جبهه مقاومت را متهم میکردند که عامل بسط نفوذ منطقهای ایران در غرب آسیاست.
اینک غرب و رژیم صهیونیستی مدعی تضعیف مقاومت هستند؛ کما اینکه نتانیاهو در واشنگتن هم با اشاره به شهدای مقاومت مثل سید حسن نصرالله و یحیی السنوار و سقوط بشار اسد، مقاومت را شکست خورده تلقی کرد.
هر چند مشخص است که این تعبیر نتانیاهو غلط است و مقاومت تا زمانی که اشغالگری وجود دارد به قوت خود باقی خواهد ماند، اما همین تعبیر نسبت به ضعف محور مقاومت، باعث شده است تا کشورهای عربی احساس خطر کنند و بعد از سالها، در معرض مستقیم خطر توسعه طلبی ارضی قرار دارند.
فلسطینی زدایی رژیم صهیونیستی که اینک توسط ترامپ حمایت میشود به معنای اخراج 5 میلیون فلسطینی و کوچ اجباری آنها به کشورهای همجوار است.
برای اردن این به معنای از دست دادن حاکمیت ملی است؛ در حال حاضر هم 60 درصد جمعیت اردن فلسطینی تبار هستند که در ادوار قبلی به خود اردن تبعید شدند، اضافه شدن به این تعداد به معنای برهم خوردن ترکیب جمعیتی در اردن است، حال آنکه مقصد طبیعی کوچ فلسطینیان از کرانه باختری، لاجرم اردن خواهد بود.
در سمت غزه، طبیعتاً ساکنان غزه باید از رفح به صحرای سینا کوچانده شوند و این برای مصر فاجعه خواهد بود. اوضاع اما پیچیده تر از این حرفهاست. ترامپ مدعی شده اگر قرار به اسکان فلسطینی ها در مصر و اردن باشد، این دو کشور روی حرف او حرف نمیزنند. در واقعیت هم سالها وابستگی سیاسی به غرب، بدهی اقتصادی و کمک های نظامی به مصر و اردن، موجب شده است که در چنین بزنگاهی نتوانند مخالف نظر ترامپ عمل کنند.
مصر گذشته از کمکهای مداومی که از ایالات متحده دریافت میکند، بالغ بر یکصد میلیارد دلار به آن مقروض است و اگر عزم ترامپ به این اجرای طرح جدی باشد، توان مقاومت در برابر خواست آن را نخواهد داشت. موضع اردن حتی ضعیفتر از مصر و در این سالها به دولت دست نشانده غرب بدل گردیده است.
موضع عربستان سعودی هم در این میانه جالب توجه است؛ پیامد ادعای ترامپ در نشست خبری با نتانیاهو مبنی بر اینکه عربستان از راه حل دو دولتی عدول کرده است، وزارت خارجه سعودی مجبور شد ساعت چهار بامداد اطلاعیهای در تکذیب این ادعا صادر کند. برای عربستان سعودی به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی بدون تشکیل کشور مستقل فلسطینی به معنای سقوط جایگاهش در جهان عرب است.
فلسطینی زدایی رژیم صهیونیستی که اینک توسط ترامپ حمایت میشود به معنای اخراج 5 میلیون فلسطینی و کوچ اجباری آنها به کشورهای همجوار است
در عین حال عربستان باید هزینه بازسازی غزه را هم بپردازد و آن را به آمریکا و رژیم صهیونیستی واگذار کند. خطر اصلی اما ورای این مسایل است؛ فلسطینی زدایی از غزه و کرانه باختری، به معنای پیروزی رژیم صهیونیستی در مرحله نخست توسعه طلبی ارضی خود و طرح تشکیل «رژیم صهیونیستی بزرگ» خواهد بود؛ مرحله دوم این طرح از شرق به سمت عراق و از غرب به سوی مصر است که اعاده ارض موعود یهودیان را رقم میزند.
ترامپ ابایی از اینکه از بزرگ شدن سرزمینی رژیم صهیونیستی حمایت کند، ندارد و اخیرا هم دوباره بر آن تاکید کرد. در نیم قرن گذشته، این محور مقاومت بوده که جلوی پیدایش «رژیم صهیونیستی بزرگ» را گرفته است و اینک کشورهای عربی به ارزش و جایگاه محور مقاومت در مهار خطر رژیم صهیونیستی واقف میشوند.
برای اعراب از حوزه خلیج فارس و مدیترانه تا شمال آفریقا، پیدایش «رژیم صهیونیستی بزرگ» به معنای ایجاد یک دردسر عظیم خواهد بود که رهایی از آن به سادگی امکان پذیر نیست؛ بخشی یا همه تمامیت ارضی آنها در مسیر تحقق «رژیم صهیونیستی بزرگ» از میان خواهد رفت و همگی مجبور به پذیرش سلطه چنان کشور بزرگ و قدرتمندی را خواهند شد. آنها که ایران را متهم به ایجاد جبهه مقاومت برای سلطه گری میکردند، نسبت به ایران، در خط مقدم خطر رژیم صهیونیستی قرار دارند.
تاکنون به واسطه هزینه های همه جانبه جبهه مقاومت و در سایه امنیت ناشی از مهار رژیم صهیونیستی بوده است که این کشورها به دنبال پروژههای بزرگ اقتصادیشان رفتهاند یا از مزایای هم پیمانی با غرب استفاده کردهاند. اینک وقت آن است که متوجه شوند اتحاد و همبستگی برای مهار خطر رژیم صهیونیستی چقدر مهم است و به همان اندازه، افتادن به دام تبلیغات ایران هراسی یا شیعه هراسی چقدر میتواند مخرب و خطرناک باشد.